شیوهی بازیگری آلپاچینو و رابرت دنیرو
( به قلم رضا کیانیان)
مقایسهی شیوهی بازیگری آلپاچینو و رابرت دنیرو با نگاهی به فیلم «مخمصه»/ به قلم رضا کیانیان
بازی برونگرا، بازی درونگرا
صحبت بهمیانآوردن از آل پاچینو، بدون مطرح کردن نامی از رابرت دنیرو و مقایسات ضمنی این دو، حداقل در میان هممیهنان پیگیر سینما امری است نامأنوس و غیرعادی.
اگر در جمعی باشید و صحبت از بازیگران محبوب سینما باشد،
تقریباً محال است که نام یکی، بدون مطرح شدن اشارتی به تشابهات و تفاوتهای احتمالی شیوهی بازیگری دیگری به میان آید.
جالبتر اینکه این مقایسات در برخی از موارد منجر به صفبندیها و جهتگیریهای متعصبانهای میشود که به هیچوجه پشتوانهی علمی ندارد. مقالهی پیش رو نیز فارق از بحث ارزشگذاری،
با رویکردی تحلیلی به مقایسهی شیوهی بازیگری این دو غول سینما میپردازد.
این نوشته به قلم رضا کیانیان و از کتاب «تحلیل بازیگری» اوست که در روز تولد آل پاچینو و با اندکی تلخیص و ویرایش پیش روی شما قرار گرفته است.
مقدمه: صحبت بهمیانآوردن از آل پاچینو، بدون مطرح کردن نامی از رابرت دنیرو و مقایسات ضمنی این دو،
حداقل در میان هممیهنان پیگیر سینما امری است نامأنوس و غیرعادی.
اگر در جمعی باشید و صحبت از بازیگران محبوب سینما باشد، تقریباً محال است که نام یکی،
بدون مطرح شدن اشارتی به تشابهات و تفاوتهای احتمالی شیوهی بازیگری دیگری به میان آید.
جالبتر اینکه این مقایسات در برخی از موارد منجر به صفبندیها و جهتگیریهای متعصبانهای میشود که به هیچوجه پشتوانهی علمی ندارد. مقالهی پیش رو نیز فارق از بحث ارزشگذاری، با رویکردی تحلیلی به مقایسهی شیوهی بازیگری این دو غول سینما میپردازد.
این نوشته به قلم رضا کیانیان و از کتاب «تحلیل بازیگری» اوست که در روز تولد آل پاچینو و با اندکی تلخیص و ویرایش پیش روی شما قرار گرفته است.
مقایسهی بازی دو غول
فیلم «مخمصه» (Heat) ساختهی مایکل مان یکی از بهترین نمونهها برای فهم و شناخت دو شیوهی بازیگری است؛ شیوهی بازی درونگرا و شیوهی بازی برونگرا. در این فیلم این دو شیوه توسط دو غول پهنهی بازیگری سینمای معاصر جهان ارائه میشوند؛ یعنی رابرت دنیرو و آل پاچینو.
این گونه است که میتوانیم در این فیلم نمونهایترین شکل این دو شیوهی بازی را ببینیم و مطمئن باشیم هر دو بازیگر با اطمینان، در اوج و در کمال پختگی کار خود را انجام دادهاند.
برای اولین بار که این دو غول در یک فیلم بازی کردند (پدرخوانده 2 ساختهی فرانسیس فورد کاپولا)، همین تمایز شیوهی بازیگری مشهود بود،
اما چون روبهروی هم قرار نمیگرفتند و در واقع «همبازی» نمیشدند، تفاوت شیوهی کارشان کمتر به چشم میخورد.
دیگر اینکه در آن زمان هر دو جوان بودند و به پختگی دههی اخیر نرسیده بودند.
با اینهمه دنیرو در «پدرخوانده 2» اولین اسکارش را میگیرد و پاچینو در «پدرخوانده 1 و 2» نامزد اولین و دومین اسکارش میشود.
هر دو در مدارس بازیگری مشابهی درس خواندهاند؛ یعنی از دانشآموختگان مکتب نوین بازیگریای هستند که شاگردان استانیسلاوسکی در آمریکا پایهریزی کردند. و اکنون هر کدام پرچمدار دو شیوهی رایج بازیگری شدهاند.
شیوهی درونگرا، شیوهی برونگرا
شیوهی درونگرا آن شیوهی بازی است که بازیگر، نقش را درون خود میسازد و سپس همهی اطلاعات را به ناخودآگاهش میسپارد و از آن پس این ناخودآگاه اوست که در شرایط گوناگون و در موقعیتهای متفاوت واکنش نشان میدهد و بدن بازیگر را به حرکت وامیدارد.
در واقع نقش از مسیر عواطف و فردیت بازیگر میگذرد و رنگوبوی درونیات بازیگر را میگیرد.
شیوهی برونگرا آن شیوهی بازی است که بازیگر، نقش را روی بدن خود میسازد، حرکت و رفتارهایی را انتخاب میکند و برای این انتخابها یک روحیه طراحی میکند. سعی میکند این همه را همچون یک جلد به تن کند و سعی او در تمام طول و عرض بازی این است که این جلد را حفظ کرده،
از آن خارج نشود. این جلد –یعنی مجموعهی کردارها و پندارهای انتخابشده –حال و هوا و در مجموع شخصیتی را میسازد که همان نقش مورد نظر است. در این شیوه، نقش از فردیت بازیگر و از عواطف او عبور نمیکند بلکه شناخت اجتماعی و عقل بازیگر نقش را طراحی و اجرا میکند.
همچنین رنگوبوی فردی خود بازیگر را به همراه ندارد بلکه رنگوبوی جهانبینی اجتماعی بازیگر را داراست. شیوهی درونگرا توسط استانیسلاوسکی و آنتوان چخوف مطرح و تئوریزه شد که درواقع واکنشی به نوع بازیهای تیپیـــکال قرننوزدهمی و همچنین رویکردی به علم نوین روانشناسی بود.
شیوهی برونگرا نیز توسط وسوالد میرهولد، شاگرد بلافصل استانیسلاوسکی، مطرح و بعداً توسط برتولت برشت تئوریزه شد.
فیلم «مخمصه» بازهم داستان برخورد و کلنجار چند گانگستر و چند پلیس و در رأس آنها نیل مککالی (دنیرو) و وینسنت هانا (پاچینو) است.
چهر دو شخصیت مطمئن به نفس، خودمحور و بهشدت حرفهای هستند،
که قاعدتاً نهایت کلنجار آنها باید خونین باشد و به حذف فیزیکی یکی بینجامد، که میانجامد.
هانا پیروز میشود اما پیروزی او چندان خوشایندش نیست. چراکه این نوع شخصیتها همواره در کنار هم و در برخورد با هم معنی پیدا میکنند.
قدرت و یکدندگی هریک در آینهی قدرت و یکدندگی طرف مقابل دیده میشود.
به همین سبب است که در این فیلمها قاعده بر این است که کارگردان دو بازیگر همتراز را دعوت میکند تا بتوانند از پس خلق چنین شخصیتهایی برآیند.
مایکل مان هم، دنیرو و پاچینو را فرا میخواند و سعی میکند هر دو شخصیت را پا بهپا و برابر پیش برد. زندگی خصوصی و روابط اجتماعی آنها را نیز همسنگ بررسی میکند.
آموزش بازیگری مقدماتی تا پیشرفته
دنیرو نقش مککالی را به شیوهی درونگرایانه و پاچینو نقش هانا را به شیوهی برونگرایانه میسازد.
چفیلم با نمایی از عبور پیادهی رابرت دنیرو آغاز میشود. میرود، لباس عوض میکند، سوار یک آمبولانس میشود.
در نماهای بعد گانگسترهای دیگر را میبینیم و میفهمیم که همه برای یک عملیات پیچیده اغاز میشوند.
در این بین آلپاچینو را در یک رابطهی خصوصی با همسرش میبینیم.
سپس دختر نوجوانش را دیده و به روابط نهچندان گرم خانوادگی آنها وارد میشویم.
صحنهی عملیات گانگستری خشن، خونین و بیرونی، ولی صحنهی روابط خانوادگی شخصی، عاطفی و درونی است.
از همان اول تکلیف ما روشن است. آدم بده و آدم خوبه معلوم میشوند. ولی بعداً با نشان دادن روابط خشن اجتماعی پاچینو و روابط خصوصی و درونی دنیرو به تعادل میرسیم.
در طول فیلم اما با شیوهی بازیهای ایندو، معادلهی اول معکوس میشود.
رابطهی تماشاگر نسبت به دنیرو بسیار عاطفی و خصوصی و نسبت به پاچینو بسیار عقلانی و اجتماعی میشود.
این تدثیرگذاری منهای نوع کارگردانی فیلم، مستقیماً به شیوهی بازیهای این دو بازیگر برمیگردد.
شیوهی بازی درونگرا به دلیل ساختار عاطفی و حسیاش مستقیماً روی ناخودآگاه و عواطف تماشاگر اثر میگذارد و شیوهی بازی برونگرا به دلیل ساختار عقلانیاش با عقل تماشاگر رابطه برقرار میکند.
شیوهی بازیگری آلپاچینو و رابرت دنیرو