توانایی بازیگر بر حرکات طبیعی نقش

توانایی بازیگر بر حرکات طبیعی نقش

توانایی بازیگر بر حرکات طبیعی نقش و واکنش های حقیقی اُرگانیزم چگونه در فشار جسمانی سازمان میابد

فشار جسمانی 

استانیسلاوسکی )

کوشش های بازیگران در بازسازی و اجرای قوانین زندگی شاید از دور یا در ذهن بسیار آسان و آسوده به نظر آید.

یا شاید در نزد بازیگران نیز این پندار رایج باشد که آفرینش نقش هایی نظیر هاملت دن کیشوت و مده آ به آسانی و بی دشواری امکان پذیر است.

لیکن هنگامی که زیر نورخیره کننده ی پروژکتورها در برابر چشم تماشاگران

به ناگاه احساس کنند که قد و قامتشان به سان تندیس های سنگی افسون شده است آنگاه با شگفتی در خواهند یافت که راهیابی به زندگی طبیعی نقش بی کاربرد سیستم استانیسلاوسکی چه بی فایده و آهن سرد کوبیدن است.

باری آنچه فشار جسمانی یکی از آن افسون ها در ارگانیزم بازیگر تاثیر های منفی می گذارد دوگونه است:درونی و بیرونی.

توانایی بازیگر بر حرکات طبیعی این مقاله را مطالعه کنید

در کونه ی نخست گیرنده های حسی ارگانیزم بازیگر هیجان های شدید و حتی کوچک ترین حرکات دگرگونی ها و فشارهای نابایسته ی عضله ها و مفصل ها و اجزای دیگر بدن

را به دستگاه مرکزی عصبی گزارش می دهند و فعالیت مغز را از راستای

زیست درست نقش باز می دارند و همچنین وا می دارند تا دستگاه های

عصبی نیز به دادن فرمان ها و واکنش های گوناگون پردازند که صرفا”

جنبه ی نگهداری و حفظ تعادل دستگاه های اجرایی ارگانیزم را دارد.

بنابراین بازیگر روی صحنه به جای زیستن طبیعی درگیر احساس های گوناگون

نادرست و نیز اعمال بی شمار نا مربوط اندام خویش می شود و سر انجام

به فراموشی دیالوگ ها عدم پذیرش شرایط پیشنهادی ناتوانی تخیل و یا برد

عمل سراسری و اندیشه ی اصلی نقش و نمایشنامه دچار می شود به سخن دیگر

او بجای آنکه به رویدادهای صحنه توجه کند فقط به شکل راه رفتن و حرکات دست

و ابروها می اندیشد که بی کمان در یک دم از خستگی درد آوری در میماند و

تمامی اعضای بدنش دچار فلج پیچش و گرفتگی می شود.

توانایی بازیگر بر حرکات طبیعی نقش

در بخش دیگر روشن است که اعمال بیرونی بازیگر با تشنجهای

جسمانی فلج گونه و خشک جلوه گر می شود چنان که هرگونه هماهنگی

میان اعمال بیرونی و درونی و نیز زیست یگانه ی بازیگر و نقش از میان

میرود و سر انجام تماشاگر با بی حوصلگی و بی دلبستگی تنها به حرکات مکانیکی

نامفهوم و بی پشتوانه ی وی خیره میشود و احساس اندوه می کند. در اجرای نمایشی

بازیگری را به یاد دارم که هر شب پس از چند لحظه بازی هنگامی نفس زنان برای عوض

کردن گریمش به اطاق گریم بازمی گشت با احساس خستگی شدید نقش زمین می شد و پاهایش

را وارونه به دیوار تکیه میداد. یکبار هم چنین برایم نقل میکرد:

(کار بازیگری بسیار طاقت فرساست زیرا هر شب پس از اجرا وقتی به منزل میرسم از فرط خستگی و ناتوانی گرفتار خواب زودرس میشوم و همچون جسد تا پاسی از فردا درون بستر به سر میبرم…)

چنین رخدادی انگیزه ای شد تا به بازی این بازیگر عبوس با کنجکاوی بیشتر توجه کنم. بزودی دریافتم که او در بازیگری دارای شگرد های ویژه و جذاب! جسمانی است.

نخست آنکه همواره سعی دارد با فشار آوردن بر نقاط انحرافی بدنش مانند خمیدگی شانه ها و بر آمدگی شکمش قد و قامتی زیبا و شکیل بسازد و یا با منقبض کردن بخش های دیگر اندامش تماشاگر را از حالت ها و حرکات (موزون) خویش بهره مند سازد.

شگفت انگیز تر اینکه پس از چند سال او را در اجرای نقشی دیگر با همان شگرد های همیشگی و تکراریش باز یافتم.

توانایی بازیگر بر حرکات طبیعی نقش

سرانجام دریافتم که هرگونه ستیزه جویی و زورگویی به ارگانیزم سبب آشفتگی و خستگی و درماندگی دستگاه های درونی و بیرونی تن انسان میشود.

یعنی کافی است بازیگر قسمت های کوناکون بدنش را در راستای هدف های زیستی نقش به کار نگیرد تا واکنش های طبیعی آزاد و ناخود آگاه به بازی های اغراق آمیز و قراردادی بیرونی بدل شود.

به دیگر سخن حرکت هایی که فاقد هرگونه احساس هیجان و اندیشه ای هست.

در این میان در خور درنگ است که بدن انسان در حرکت های گوناگون: از جهش ها و خم و باز شدن اعضای بدن گرفته تا چرخش ها و دور و نزدیک شدن مفصل ها استخوتن ها و ماهیچه ها بی گمان از فشار و کش و قوص لازم برخوردار خواهد بود که همین خود پاره ای از طبیعت اُنس یافته و ناخودآگاه ارگانیزم است و بی آن انسان زنده دیگر جاندار نیست.

لیکن این نکته را نباید از نظر دور داشت که روی صحنه در انجام

هر عمل و حرکتی فقط اندام های لازم به کار بپردازند و اندام های دیگر در رهایی و آرامش کامل به سر برند و وظایف ویژه ی خویش را انجام دهند.

به کونه ی نمونه اگر بازیگر در فضای فرضی بسیار سردی قرار گیرد و مشغول خواندن نامه ای شود دیگر چه نیازی است علاوه بر اعضای سرمازده-

با توجه به شناختی که از سرمازدگی و نوع تاثیرات آن بر اُرگانیزم داریم-

ابروها-چشم ها و عضلات گردن هم منقبض و منجمد شوند؟

به سخن دیگر پیچش بی مورد عضلانی سبب می شود که بازیگر

نه تنها به آشفتگی تمرگز دچار شود و نتواند در جریان حقیقی زندگی

نقش قرار گیرد لکه به ناهنجاری های جسمی نظیر پُر چین و شکن شدن

عضلات صورت گرفتگی صدا اختلال تنفس لرزش زانوها ناتوانی در حرکت دادن

دست ها ضعف عمومی و بسیاری از آسیب ها و تشنج های جسمانی گرفتار آید.

به طوز مثال در بخشی از دستنوشته های نگارنده میبینم که در اجرای نقش خویش

(سروان رُده یکی از پرسناژهای نمایشنامه سه خواهر) نیز گرفتار چنین پیش آمد هایی میشود:

توانایی بازیگر بر حرکات طبیعی نقش

(…در صحنه ی سالگرد تولد ایرینا دور میز شام گرد آمده بودیم.

مشغول نواختن یک ریتم تکراری بودم که ناگهان دریافتم انگشت

شصت دست چپم از فرط فشار خشک و بی حس شده و هر لحظه

به انگشتان دیگرم که بر پرده های گیتار میلغزیدند سرایت می کند.

طولی نکشید که آن حالت کچ و سپس ساعد و آرنج و بازویم را

نیز در بر گرفت. ناگزیر از نواختن بازماندم… دست فلج شده ام روی صحنه تامدتی در اختیارم نبود…)

فزون بر همه ی این الگوها بسیاری از بازیگران نیز چه در تمرین و چه در اجرای هر نقشی پیوسته بر این عادتند که با قامتی کشیده و جسمیفشرده روی صحنه حرکت کنند

همچنین بر این باورند که در چنین حالت هایی بسیار <آسوده و آرام> به سر می برند! اینان میپندارند که برای اجرا نقشی مانند یک فرمانده باید عبوس بود عضلات را منقبض کرد به ابروها فشار آورد فک ها را قفل کرد مشت ها را فشرد…

توانایی بازیگر بر حرکات طبیعی نقش

تا نقش پیشنهادی نویسنده از قدرت و نیروی ژرفی بهره مند شود!

یا برای آفرینش سیمای یک ژنده پوش و ژولیده حال باید چشم ها را تنگ کرد دست ها را زیر بغل فشرد قوز کرد پنجه های پا را منقبض و زانو ها را کرخت کرد تا ویژگی های نقش بروز کند!

در واقع احساس ها و هیجان های حقیقی را با تشنج ها و فشارهای زیان بخش اشتباه میگیرند.

حال آنکه پر پیداست اینگونه توانمندیهای دروغین جسمانی و کج آرایی های بیرونی-

ناهنجاری های جسمانی- حتی اگر بازیگر در اوج مهارت و کارایی هم باشد باز برای تماشاگر شکیبا چیزی جز مشتی رنگ و لعاب قراردادی و نازیبای ظاهری بهره ای دیگر نخواهد داشت.

بلکه همسازی و هموندی میان اعمال جسمانی و روانی چیرگی بر آرامش و آسودگی

عضلانی و نیز یافتن ماهیت حقیقی و نمونه گون شخصیت نقش و اندیشه ی اصلی نمایشنامه کوشاوردهایی خواهد بود که بازیگر را در انتقال خواسته های نویسنده و کارگردان کامکار میسازد.

بنابراین فشار جسمانی تنها زمانی بهره بخش است که نخست آگاهانه باشد و سپس عضلات بی درنگ آزاد شوند.


مطالب مرتبط و مفید

آموزش بازیگری توانایی جسمانی(در یک برگه جدید مرورگر باز میکند)

توانایی بازیگر بر حرکات و واکنش های طبیعی نقش چگونه در آزادی جسمانی سازمان میابد(در یک برگه جدید مرورگر باز میکند)

 

تکنیک های بازیگری ( آموزش بازیگری )(در یک برگه جدید مرورگر باز میکند)

رهایی جسمانی بازیگر در سیستم استانیسلاوسکی(در یک برگه جدید مرورگر باز میکند)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *