راه حل برای فیلمسازی شما چیست؟

راه-حل-فیلمسازی-چیست؟

راه حل برای فیلمسازی شما چیست؟

چه باید کرد؟


راه حل برای فیلمسازی شما چیست؟ در نشریات از قول من نوشته اند، تا زمانی که برای فیلم ساختن باید اجازه گرفت، من فیلم نمی سازم.

صحیح تر این بود که بنویسند من اجازه نمی دهم کسی فیلمنامه مرا بخواند.

وقتی که فیلم را ساختم، هر جا را که دلشان می خواهد دربیاورند.

از فیلمنامه «چای تلخ» من تاکنون چند بار فیلم ساخته اند.

به یکی از همان فیلم ها حتی چند جایزه سیمرغ بلورین هم داده اند.

لابد فیلم «روز سوم» را دیده اید؟

فیلمنامه آن از روی فیلمنامه من نوشته شده است.

توسط فردی به نام «مهدی سجاده چی».

دو شخصیت اصلی آن فیلم یک دختر ایرانی و یک افسر جوان عراقی است که هر دو در سراسر فیلم با هم در کشمکش

و ستیز هستند.

وقایع فیلم «روز سوم» هم در خرمشهر می گذرد و پایانش در کنار رودخانه! حالا همین آقای «سجاده چی» مسوول

ممیزی فیلمنامه ها شده است.

راه حل برای فیلمسازی شما چیست و چگونه

آن وقت من بروم فیلمنامه ام را بدهم به ایشان تا تصویب کند؟

یادم می آید که این آقا در دوران آقای «محمدعلی زم» در جلسات فیلمنامه خوانی حوزه هنری حضور پیدا می کرد.

لابد دیده است که فیلم «چای تلخ» ساخته نشده است.

تصمیم گرفته خودش آن را بازنویسی کند و با تغییراتی، به یک

کارگردان بدهد تا ساخته شود که بالاخره ساخته شد.

تقوایی سری تکان می دهد. لحظه ای به نقطه ای خیره می شود. سپس به یکباره انگار که به یاد نکته مهمی افتاده

است به حرف می آید:

در جایی از فیلمنامه «چای تلخ» دختر، کارد آشپزخانه را رو به افسر جوان عراقی گرفته است و به او می گوید که جلو

نیاید. افسر عراقی به دختر می گوید: «ببین دختر، سرباز زنده ممکن است جنگ را نبرد اما سرباز مرده جنگ را باخته، اگر

کارد را نیندازی، می زنمت.» او اسلحه در دست دارد.

این اتفاق در دومین دیدار این دو رخ می دهد.

جوان عراقی آمده تا دیدار اول را جبران کند و دختر که مشغول سیب زمینی پوست کندن است خشمگین از او در برابرش

می ایستد. زمان تصویب فیلمنامه می گفتند، باید این جمله حذف شود.

اصرار هم داشتند. من به آنها می گفتم آخر من چگونه به تماشاگر بگویم که آن جنگ تبدیل شده است به این جنگ؟!

این دختر به جای تمام ملت ایران دارد با صدام می جنگد. بار دوم که رفتم فیلم را بسازم، داشتیم روبه روی جزیره «فاو»

کار می کردیم.

در منطقه ای به نام «سعدونی» که زادگاه من است.

زمانی بود که آمریکا به عراق حمله کرده بود.

عراق هم داشت با پرتاب راکت به شکل کور پاسخ می داد که یکی، دو راکت هم در نزدیکی ما منفجر شد.

البته آسیبی متوجه ما نکرد.

دکور فیلم را در منطقه ای ساخته بودیم که محل عبور نیروهای ما در زمان جنگ بود. منطقه زیبایی بود.

به گروه فیلمبرداری گفتم: «گمان می کنم منطقه به مواد شیمیایی آلوده است چون به هرچه دست می زنم، ناخن هایم

می شکند.» خاک آنجا آلوده به مواد شیمیایی بود که در زمان جنگ در آنجا ریخته شده بود.

چند روز بعد دیدم همه اعضای گروه همین مشکل مرا پیدا کرده اند. هنوز پس از چند سال ناخن های من می شکنند.

نگاه کن.

ناخن هایش را به من نشان می دهد. همه آسیب دیده اند.


کارگاه بازیگری – آموزش بازیگری –  کلاس های بازیگری حرفه ای – هنرپیشه – هنرپیشگی – سینما – تلویزیون – تئاتر – تیاتر – تاتر – نمایش خانگی –
فیلمسازی – کارگردانی – فیلمنامه نویسی – نویسنگی – تدوین – صدا برداری – فیلمبرداری – تصویر برداری – گریم – صحنه و لباس – تست بازیگری – فراخوان بازیگری –
فیلم سینمایی – هنر – هنرمندان – بازیگران ایرانی – بیوگرافی – اخبار سینما – سینمای جوان – تدریس تضمینی – بازی مقابل دوربین –
بهترین آموزشگاه  در شمال جنوب شرق و غرب  تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *